ﻧﻈﺮیه ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻧﻘﺸ ﻣﺮﺗﻮن – نقش و جایگاه ن و خانواده
ﻣﺮﺗﻮن[۱] رﻫﺎﻓﺖ ﺗﺤﻠﻠ ﺑﺴﺎر ﺸﺮﻓﺘﻪای درﺑﺎره ﺳﺎﺧﺘﺎر اﺟﺘﻤﺎﻋ دارد و اﻦ ﺮاﻣﻮن ﻣﻔﺎﻫﻢ ﻠﺪی ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺎﺎهﻫﺎ و ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻧﻘﺶﻫﺎ ﺳﺎزﻣﺎن ﺎﻓﺘﻪ اﺳﺖ. وی ﺸﻨﻬﺎد ﻣﻨﺪ ﻪ از ﻧﻈﺮ ﺗﺤﻠﻠ، ﺛﻤﺮ بخشﺗﺮ آن اﺳﺖ ﻪ ﻫﺮ ﺎﺎه را در ﺑﺮﺮﻧﺪه ﺗﻌﺪادی از ﻧﻘﺶﻫﺎ ﺗﺼﻮر ﻨﻢ که در ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ اﻧﻮاﻋ از ﻣﻤﻞﻫﺎی آن ﺎﺎه ﻣﺸﺘﺮا اﻔﺎ ﻣﺮدﻧﺪ ﻪ ﻼً ﺑﻪ آنﻫﺎ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻧﻘﺶﻫﺎ ﻔﺘﻪ ﻣﺷﻮد. ﺑﺮ اﻦ اﺳﺎس ﻣﺮﺗﻮن ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻧﻘﺸ را ﻨﻦ ﺗﻌﺮﻒ ﻣﻨﺪ :آن ﻣﻤﻞ رواﺑﻂ ﻧﻘﺸ ﻪ اﻓﺮاد ﺑﻪ وﺳله اﺷﻐﺎل ﺎﺎه اﺟﺘﻤﺎﻋ ﺧﺎص دارا ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺑﺮای ﻣﺜﺎل ﺎﺎه واﺣﺪ داﻧﺸﺠﻮی ﺰﺷ ﺷﺎﻣﻞ ﻧﻘﺶ ﺷﺎﺮد در ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ اﺳﺘﺎد اﺳﺖ و ﻧﺰ ﺷﺎﻣﻞ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪای از ﺳﺎﺮ ﻧﻘﺶﻫﺎ اﺳﺖ ﻪ اﺷﻐﺎلﻨﻨﺪه آن ﺎﺎه را ﺑﺎ ﺷﺎﺮدان دﺮ، ﺰﺷﻫﺎ، ﻣﺪدﺎران اﺟﺘﻤﺎﻋ، ﺗﻨﺴﻦﻫﺎی ﺰﺷ و دﺮان در ارﺗﺒﺎط ﻗﺮار ﻣدﻫﺪ. ﻣﺮﺗﻮن ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺳﺎﺧﺘﺎری ﻋﺪم ﺛﺒﺎت در ﻧﻘﺶ ـ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪﻫﺎ و ﺳﺎزوﺎرﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋ ﺑﺮای ﺑﺮﻗﺮاری ارﺗﺒﺎط ﺑﻦ ﻧﻘﺶﻫﺎ و ﺗﺒﻦ آنﻫﺎ در ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻧﻘﺶﻫﺎ اﺷﺎره ﻣﻨﺪ (ﺮوﺛﺮ ۱۳۷۸: ۱۲۸).
ﺗﻌﺪادی از ﺳﺎز و ﺎرﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋ ﻪ ﺑﻪ ارﺗﺒﺎط و ﺗﺒﻦ ﻧﻘﺶ ـ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪﻫﺎ ﻤ ﻣﻨﺪ ﻋﺒﺎرﺗﻨﺪ از :
ـ درﺟﺎت ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺷﺪت درﺮی در ﻧﻘﺶ در ﺑﻦ اﻓﺮاد ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻧﻘﺶ (ﺑﺮﺧ از ﻧﻘﺶ ـ رواﺑﻂ ﻣﺮﺰی ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﺑﺮﺧ اﻗﻤﺎری)؛
ـ ﺗﻔﺎوت ﻗﺪرت در ﻣﺎن اﺷﺨﺎص درﺮ در ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻧﻘﺶ؛
ـ روﻮشدار ﺮدن ﻓﻌﺎﻟﺖﻫﺎی ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﻧﻘﺶ ﺗﻮﺳﻂ اﻋﻀﺎی ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻧﻘﺶ از ﻗﺎﺑﻞ ﻣﺸﺎﻫﺪه ﺑﻮدن
ـ ﺗﻘﺎﺿﺎﻫﺎی ﻣﺘﻌﺎرض اﻋﻀﺎء ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻧﻘﺶ از دارﻧﺪﺎن ﺎﺎه اﺟﺘﻤﺎﻋ و ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺸﺨﺺ ﺑﻮدن آنﻫﺎ ﺗﻮﺳﻂ آن اﻋﻀﺎ (اﻦ ﺳﺎزوﺎر ﺑﺎﻋﺚ ﻣ ﺷﻮد ﻧﺎآﺎﻫﺟﻤﻌ، ﻌﻨ ﻧﺎآﺎﻫ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ارزشﻫﺎی ﻣﺸﺘﺮک و ﻣﺰان آن ﺎﻫﺶ ﺎﺑﺪ ﺎ ﺟﺒﺮان ﺷﻮد)؛
ـ ﺣﻤﺎﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋ ﺗﻮﺳﻂ دﺮان در ﺎﺎهﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋ ﻣﺸﺎﺑﻪ و ﻫﻤﻦﻃﻮر در ﻣﺸﻼت ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺑﺮای ﻣﻮاﺟﻬﻪ و ﻏﻠﺒﻪ ﺑﺮ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻧﻘﺶ ﻧﺎﻫﻤﺎﻫﻨ؛
ـ ﺎﺳﺘﻦ از ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻧﻘﺶﻫﺎ (ﺑﺎ ﻗﻄﻊ رواﺑﻂ ﻧﻘﺸ ﺧﺎص) (گروثر،۱۳۷۸ :۱۲۹-۱۳۰).
مطابق نظر مرتون تعارض نقشها اساساً ریشه در ساختار اجتماعى دارد. او ویژگى اصلى ساختار اجتماعى جامعه را در این خصوصیت میبیند که هر موقعیت اجتماعى نه با یک نقش واحد، بلکه با سلسلهاى از نقشهاى بههم پیوسته که لازم و موم یکدیگرند شناخته میشود. بدین روى، هرگاه شخصى موقعیتى را اشغال کند نه با یک انتظار واحد، بلکه همزمان با انتظارات متعدد روبهروست و غالباً براى افراد دشوار است که بتوانند به طور همزمان، جوابگوى اامات متعدد باشند (روش بلاو- اسپنله، ۱۳۷۲: ۳۷۲).
سازوکارهای اجتماعی مشخصکننده مجموعههای نقشی در نظریه مرتون عبارتند از:
پس، حتی در ساختارهای بالقوه بیثباتی که در آن اعضای مجموعه نقشی در برابر آن چه دارنده پایگاه میخواهد انجام دهد انتظارهای متضادی دارند، دارنده پایگاه کاملاً زیر سلطه قدرتمندترین عضو مجموعه قرار نمیگیرد (مرتون،۱۹۵۷). به علاوه، تغییرات ساختاری اشتغال در ساختار نقشی که به آن اشاره شد، میتواند در تقویت قدرت نسبی دارنده پایگاه مؤثر باشد. زیرا در جایی که اعضای قدرتمند مجموعه نقشی شخص توجه چندانی به این رابطه ویژه ندارند، انگیزه کمتری برای اعمال کامل قدرت بالقوهشان خواهند داشت. در محدوده تفاوتهای گوناگون فعالیتها دارنده پایگاه آزاد است هر کاری که میخواهد انجام دهد. چنانچه گفته شد منظور این نیست که دارنده پایگاهی که مواجه با انتظارهای متضاد در بین اعضای مجموعه نقشی خویش است در واقع از کنترل آنها در امان است. البته قدرت و ساختار اقتدار مجموعههای نقشی اغلب به گونهای است که اگر این ساختار متضاد قدرت حکم فرما نباشد، دارنده پایگاه خودمختاری زیادی به دست میآورد. حال اگر دو عامل قدرت و اهمیت نسبی پایگاه را با هم ترکیب کنیم در مییابیم که حتی در صورت وجود انحصار قدرت در دست اشخاصی که در مقایسه با سایر اعضای مجموعه نقشی از قدرت فائق و برتر برخوردارند. چنانچه این اشخاص به انتظارات اشغالکننده پایگاه اهمیت کمتر و فرعیتری بدهند، به همان اندازه نیز انگیزه کمتری خواهند داشت تا از حداکثر قدرت بالقوه خود برای وادار کردن اشغالکننده پایگاه به اجابت انتظارشان استفاده کنند. بنابراین در این حالت نیز اشغالکننده پایگاه آزاد خواهد بود تا مطابق انتظارات خود رفتار کند (رستگارخالد، ۱۳۸۵: ۴۷- ۴۸).
به نظر ویلیام گود[۱] ساختارهای جامعه از نقشها و روابط نقشی تشکیل میشوند و آنها نیز به نوبه خود از مبادلههای نقشی تشکیل شدهاند (مارکز،۱۹۷۹: ۳۲). چنین برداشتی از ساختار اجتماعی این اجازه را به وی میدهد که نظم اجتماعی را صرفاً محصول تعهد هنجاری و انسجام میان هنجارهای مورد اعتقاد افراد نبیند، بلکه آن را ناشی از تصمیمگیری فرد در جریان داد و ستدهای نقشی میداند که فرد برای تعدیل و کاهش تقاضا و فشارهای نظام نقش کلی خود به کار میبرد. بدین ترتیب از آنجا که گود همنوایی افراد با رهنمودهای هنجاری را تنها کارکرد تعهد آنها به ارزشهای اجتماعی میشناسد و در نظر او تعهد ارزشی میتواند فاقد سازگاری یا سازگاری میتواند فاقد تعهد ارزشی باشد. بسیار محتمل است که گهگاه ارزشها، آرمانها و اامات نقش هر یک از افراد در تضاد با یکدیگر قرار گیرد و شالوده نظم اجتماعی به مخاطره افتد (گود،۱۹۶۰: ۴۹۴). بهطور کلی گود، فشار نقش در یک جامعه پیچیده را به این شرح شناسایی میکند: اولاً نقشها در زمانها و مکانهای خاص مورد استفاده قرار میگیرند، ثانیاً افراد در بسیاری از روابط نقشی مختلف شرکت میجویند که تعهدات متفاوت و حتی متناقضی به آنها اعمال میکنند که ممکن است تضادهای زمانی، مکانی و انرژی را ایجاد کند، ثالثاً هر رابطه نقشی، اقدامات یا پاسخهای متعددی را لازم دارد که احتمالاً هنجارهای متفاوت و نه کلاً متناقضی را برای انتظارات رفتاری مختلف از نقش واحد تعریف خواهد کرد، رابعاً بسیاری از روابط نقش در مجموعههای نقشی» شکل میگیرند که فرد به واسطه آن در تعدادی از روابط نقش با افراد دیگر درگیر میشود، بدین ترتیب احتمال میرود که فرد با حالات تعارض آمیز اامات نقش مواجه گردد. اگر او به طور کامل و مناسب فقط با یک جهت انطباق یابد، این کار از جهت دیگر دشوار خواهد بود، حتی اگر احساس تنهایی نماید و بخواهد در روابط یک نقش دیگر درگیر شود، احتمال میرود که نتواند همه تعهدی را که قبلاً داشته است نشان دهد. او نمیتواند همه انتظارات افرادی را که بخشی از شبکه کلی نقش او هستند، برآورده سازد. بنابراین فشار نقش و وجود مشکل در انجام انتظارات نقشی معین، امر بهنجار است (گود،۱۹۶۰: ۴۸۵).
۲-۴-۱-۴-۱٫ فنون کاهش فشار نقش
طبیعی یا عادی بودن فشار و تعارض نقشها در نظر گود، بدین معنا نیست که وی آن را برای جامعه یا روابط اجتماعی امری مطلوب و قابل قبول بشناسد بلکه تأکید او نشان میدهد که مساعی افراد برای کاستن از فشار نقش، به رغم اجتناب ناپذیر بودن آن است که وضعیت ساختار اجتماعی را شکل میدهد، در غیر این صورت وجود فشار و تعارض در روابط نقشها به خودی خود مانع از پیشرفت جامعه است. به همین دلیل از نظر گود تلاشهای شخصی جهت کاهش فشار نقش، تخصیص انرژی وی را به اامات نقشی مشخص میسازد و به این صورت، جریان عملکرد نهادهای جامعه را تعیین میکند. در نتیجه، مجموع تصمیمات نقش مشخص میسازد که چه درجهای از انسجام در میان عوامل مختلف ساختار اجتماعی موجود است در حالیکه این عملکردهای نقش هر آنچه را که جهت رفع نیازهای جامعه صورت میگیرد، تکمیل مینمایند. با وجود این ممکن است این نیازها به مقدار کافی برطرف نشوند. به بیان آشکارتر مطابق نظر گود، ممکن است آنچه انجام میشود کافی نبوده یا کارآیی نداشته باشد و اغلب انتظارات نقشی که از سوی یک نظام نهادی به وجود آمده است، با انتظارات نقش نهاد دیگر در تعارض قرار گیرد. همچنین در برخی جوامع، عملکردهای نقشی کلی نتوانستهاند ساختار اجتماعی را به عنوان کل حفظ نمایند. بنابراین گرچه مجموع عملکردهای نقشی معمولاً باعث بقای جامعه میشود اما امکان دارد که جامعه را تغییر داده یا از پیشرفت آن جلوگیری نمایند (گود،۱۹۶۰: ۴۹۰).
در نتیجه مسأله اصلی فرد این است که چگونه کل نظام نقشی خود را به گونهای کنترلپذیر سازد تا بتواند با بهره گرفتن از تواناییها و مهارتهای خود فشار نقشی را که با آن مواجه است کاهش دهد. بنا به نظر گود، فرد بدین منظور از دو دسته فنون اصلی استفاده میکند:
۲-۴-۱-۴-۲٫ خانواده به عنوان کانون بودجه نقش
گود معتقد است که خانواده مرکز اصلی تخصیص نقش است و به همین دلیل نقش اساسی در کاهش فشار نقش افراد دارد.کنشهای متقابل و بی واسطه و پایدار افراد و دشواری فرد برای کنارهگیری از روابط خانوادگی، این ویژگی را به خانواده میبخشد که کنترل اجتماعی نسبتاً کاملی به فرد و نظام کلی نقشهای او داشته باشد و بتواند نسبت به تعهدات او به ایفای نقشهایش در نظام کلی نقش وی، آگاهی و شناخت کافی داشته باشد. اعضای خانواده غالباً تنها افرادی هستند که از چگونگی تخصیص انرژی فرد، نظارت او بر نظام نقشهایش و نیز صرف زمان در تعهد به نقش معین اطلاع دارند.
بنا به نظر گود از آن جایی که خانواده شامل مجموعهای از اامات منزلتی است که روز به روز تغییر اندکی میکند و گریز از آن دشوار است، لذا میتوان شقوق نقش را در برابر زمینه کاملاً باثباتی ارزشیابی کرد. در نتیجه سایر اعضای خانواده میتوانند در مورد چگونگی تخصیص نیروها از یک مرکز مطمئن آگاهی دهند. فرد از این مرکز میتواند روشهای اصلی برای متعادل نمودن فشار نقش را بیاموزد. ویژگی دیگر خانواده آن است که به عنوان یک نهاد حمایتکننده قوی برای مقابله با فشارهای تهدیدکننده فرد عمل میکند و عواطف عمیق درون خانواده از طریق واداشتن هر فرد به تأیید نمودن یا همدردی کردن با دیگران باعث کاهش فشار و در صورت فقدان آن نیز موجب افزایش فشار به فرد
دیدگاه عقلایی گاتک[۱] – نقش و جایگاه ن و خانواده
قضیه اصلی دیدگاه عقلایی این است که بین ساعات صرف شده در کار و خانواده و میزان تعارض تجربه شده رابطه مستقیمی برقرار است. هرچه اشخاص ساعات زیادتری را در نقش شغلی و خانوادگی بگذرانند، احتمال اینکه تعارض بین نقشی را تجربه کنند زیادتر خواهد شد و چون اغلب افرادی که در کار تمام وقت شاغل هستند، صرف نظر از جنس، ساعاتی که به فعالیتهای مربوط به خانواده اختصاص میدهند، کمتر از مقدار زمانی است که در شغل صرف میکنند. بنابراین در بین ن و مردان احتمال تجربه تداخل شغل با خانواده از تداخل خانواده با شغل بیشتر است. از سوی دیگر این دیدگاه فرض میکند که رابطه مستقیمی بین تعداد ساعات صرف شده در شغل یا خانواده به ترتیب با تداخل شغل با خانواده و تداخل خانواده با شغل وجود دارد. بر اساس این فرض، این دیدگاه مطرح میکند که به طور کلی و صرف نظر از جنس، هرچه فرد ساعت بیشتری را در فعالیتهای شغلی صرف کند، تداخل شغل با خانواده را بیشتر تجربه خواهد کرد. برعکس هرچه ساعات بیشتری را به وظایف خانوادگی اختصاص دهد، تداخل خانواده با شغل را بیشتر تجربه خواهد کرد و این اصل برای هر دو جنس صادق است. البته ن در مقایسه با مردان بر حسب تقسیم جنسیتی کار، تمایل یا اجبار بیشتری برای گذراندن ساعات زیادتر در خانه و امور خانوادگی دارند ولی مردان تمایل دارند که ساعات زیادتری را در شغل صرف کنند. لذا این دیدگاه طرح میکند که ن تداخل خانواده با شغل را بیشتر از مردان و مردان تداخل شغل با خانواده را بیشتر از ن تجربه میکنند (گاتک، سیرل، کلیپا، ۱۹۹۲: ۵۶۱).
۲-۵٫ نظریه های نقش جنسیتی
۲-۵-۱٫ نگرش به نقش جنسیتی
نقش جنسیتى عبارت است از انتظارات غالب در یک جامعه در باره فعالیتها و رفتارهایى که مردان و ن مى توانند یا نمى توانند در آن ها درگیر شوند» (کامی یر، ۱۹۸۹: ۳۲۵). همه جوامع از اعضای خود درباره رفتار، نگرشها و ارزشها انتظاراتی دارند. انتظارات از تفاوتهای جنسیتی باعث می شود که افراد، بر حسب جنسیت خود (مرد یا زن بودن)، نقشهایی را ایفا کنند که به آن نقش جنسیتی گفته می شود.
نقشهای جنسیتی با شکل گیری کلیشههای جنسیتی و تحول هویت جنسیتی ارتباط دارد. کلیشه ها یا تصورات قالبی جنسیتی، اعتقادات و باورهای فرهنگی جامعه را درباره آنچه باید نقش های جنسیتی باشند منعکس می کنند. این تصورات از نهادهایی چون خانواده و مدرسه آغاز می شود و در محیط های کاری و جمع دوستان، به تدریج از کودکی تا بزرگسالی، به افراد منتقل می شوند. افراد در کنش متقابل با محیط های اجتماعی درکی از نقش های جنسیتی خود به دست می آورند که این درک بخش مهمی از ادراک فرد از خود را تشکیل می دهد (ظهره وند، ۱۳۸۳: ۱۱۸) شامل آن چیزی است که فرد برای شناساندن خود به عنوان یک پسر(مرد) یا دختر (زن) میگوید یا انجام می دهد. بنابراین، هرچند که عوامل زیستی در شکل گیری نقش جنسیتی تأثیر دارند، عامل عمده در ترکیب نقش مناسب با جنس، یادگیری عوامل محیطی است. در تعریف کلی، باورهای جنسیتیِ کلیشه ای دو نوع باور جنسیتی نه و مردانه را شامل میشوند. بر اساس این باورهای فرهنگی، برخی صفات، ویژگی ها و رفتارها به صورت سنتی برای ن و مردان مطلوب و متناسب شناخته می شود. تغییر باورهای سنتی مربوط به نقش های جنسیتی زن و مرد باعث شد که ن به ویژه در کشورهای غربی به تغییر دادن نقشهای جنسیتی سنتی خود اقدام کنند (گیدنز، ۱۳۷۸: ۱۴۵).
یکی از ویژگیهای مدرنیته، فردگرایی است که ریشه در فلسفه روشنگری دارد. گیدنز هویت فردی و محقق ساختن خویشتن با بهره گرفتن از امکانات ساختاری جامعه مدرن را از جمله پیامدهای کیفیت بازتابندگی مدرنیته می داند. مدرنیته هم ن و هم مردان را تحت تأثیر قراردادهاست، اما از لحاظ تاریخی تجربه فردیت نه و مردانه تفاوتی چشمگیر دارند. زمانیکه تقسیم کارخانگی بر اثر گسترش کارمزدی و اشتغال در اجتماع دستخوش تغییر شد، نخست مردان بودند که به هویت شخصی دست یافتند. ن به مثابه همسر، مادر و کدبانو نقش در هم تنیده و مکمل مرد را ادامه دادند، اما مردان، علاوه بر نقش شوهر و پدر، به عنوان فردی شاغل و شهروندی آزاد فردیت یافتند. نی که به بازار اشتغال وارد شدند توانستند هویتی غیر از هویت خانوادگی به دست آورند. این فردیت با استقلال مالی، خودآگاهی و کمرنگ کردن تلقی سنتی از ن همراه شد و از اینرو رشد فردگرایی در ن به چالش با نقش مردان منجر شد.تفکیک فضای عمومی و خصوصی و نقشهای جنسیتی و انتظارهای فرهنگی نقش در این فضاها مستم نقش تبعی و غیرمستقل ن است. به عبارت دیگر، ن به منظور استقلال و تأمین حقوق خود، خواستار مداخله اجتماع در حریم خصوصی منع خشونت در خانواده، تقسیم کار عادلانه در خانه و مراقبت از فرزند، مزدی کردن کار خانگی و … شدند (درویش پور، ۱۳۷۶: ۲۵).
در ساختار نهادهای اجتماعی، به ویژه در خانواده و نهادهای شغلی و آموزشی، توزیع نقشها و منزلتها مبتنی بر رده بندیها و تقسیم کار جنسیتی است. در جوامع سنتی، نقشهای ن عمدتاً محدود به خانواده بوده و معمولاً درونی شده و محور اصلی هویت آنها را تشکیل میدهد. آنها تفاوتهای جنسیتی و هویت های فرودست را می پذیرند و در مقابل آن کمتر مقاومت می کنند. اما در جوامع مدرن، بویژه در شهرهای بزرگ، در پی تحولات ساختاری و ضرورتهای اقتصادی، ن مشارکت بیشتری در عرصه های عمومی دارند و در نتیجه تعلقات و روابط گروهی آنها وسیع تر و منابع هویت سازی آنها متعدد و متکثر می شود و به منابع فرهنگی ارزشها و نگرش ها (و منابع مادی (درآمد، دارایی و استقلال مادی بیشتری دست مییابند. از اینرو، هم درباره هویت شخصی خود و هم درباره هویتهای اجتماعی سنتی و مدرن تأمل می کنند و گروه هایی از آنان به مقاومت فعالانه در برابر هویتهای تحمیلی و ساختن هویتهای شخصی و اجتماعی به دست خویشتن اقدام می کنند (ساروخانی، ۱۳۹۲: ۷۵). به دلیل این که دیدگاههای سنتی درباره نقشهای جنسیتی از موقعیت قدرت مردان در خانه حمایت می کند و اینکه نقش های مردان به اندازه نقش های ن تغییر نکرده، انتظار می رود که مردان تا حدی نگرش های سنتی درباره مرد و زن را حفظ کنند و از آنجا که ن مایل اند قدرت بیشتری در خانه به دست آورند، انتظار می رود دیدگاه آزادانه تری از خود نشان دهند. اگر زنی که به تساوی باورهای نقش معتقد است
نظریه طرح واره جنسیتی – نقش و جایگاه ن و خانواده
طرح وارهی جنسیتی مجموعه ای سازمان یافته از دانش است. بنابراین از نظر مفهومی تا حد زیادی مشابه کلیشه جنسیتی است. بر اساس این نظریه، فرهنگ، نقش مهمی در رشد جنسیت دارد؛ این نقش از طریق فراهم آوردن مرجعی برای شکل دادن طرح واره های جنسیتی انجام می شود. در این خصوص، بارنت مسألۀ تکثر نقشهای ن را مطرح می کند و معتقد است این مسأله موجب اضطراب و فشار بیشتری بر ن می شود. وی ضمن اشاره به این مطلب مهم که ایفای چند نقش عمده به صورت همزمان، موجب زایل شدن انرژی محدود فرد میشود، بیان میدارد که ن در پاسخگویی به انتظارات و نیازهای هر دو نقش (خانوادگی و شغلی) با مشکلاتی همراه هستند؛ چرا که با توجه به نقشهای همسری، مادری، شغلی و … که هر یک نیز از نظر ارزشمندی و مرتبه در رده بالایی قرار دارند، انجام هم زمان آنها فرد را دچار تعارض و گاهی تضاد نقش می کند (حجتی کرمانی، ۱۳۸۲: ۳).
اسپنله و روش بلا، علت تضاد نقشهای شویی را در این مهم میدانند که دو نقش معارض، از لحاظ نهادی در سطح واحدی قرار ندارند. غالباً یکی از آنها از سوی جامعه بیشتر توصیه شده، حال آنکه دیگری که بیشتر شخصی است ریشه در گروههایی دارد که سازمان دهی و ساختار ضعیفتری دارند (اسپنله وروش بلا، ۱۳۷۲: ۳۸۰). در همین زمینه، بورلی معتقد است تضاد میان کار و خانواده یکی از جنبه های تضاد نقش است. وی اشاره می کند که تضاد نقشها یا تضاد میان کار و خانواده به ویژه در خانواده هایی که زن و شوهر هر دو شاغلند، بر روی کاهش سازگاری شویی شان تأثیر میگذارد و یادآور می شود که دو متغیر در رابطۀ میان تضاد کار و خانواده مداخله کرده، تأثیرش را بر ناسازگاری زوجی کم می کند. یکی حمایت همسر به ویژه از جانب شوهر برای زن، از تأثیر تضاد نقش ن بر عدم سازگاری شان میکاهد. این حمایتها می تواند شامل حمایت احساسی، آگاهی دهنده و رفتاری باشد، عامل دیگر رعایت انصاف در توزیع کارهای خانه است. وی معتقد است که انصاف در تقسیم کارهای خانه بر جوانب گوناگون خوشبختی همسران تأثیر می گذارد و تحقیقات وی نشان داده است که این دو متغیر هم به طورمستقیم و هم به طور غیرمستقیم بر سازگاری شویی آنها تأثیر مثبت دارد (خلیلی، ۱۳۷۸: ۷۳).
۲-۵-۶٫ نظریه ضرورت کارکردی نقشهای جنسیتی
تالکوت پارسونز[۱]چهره برجسته مکتب کارکردگرایی، در تحلیل خود پیرامون تقسیمکار جنسیتی بین زن و شوهر عمدتاً به خانواده هستهای طبقه متوسط آمریکایی توجه دارد. هرچند از دادههای پژوهشهای میان فرهنگی نیز سود جسته است. پارسونز بر نقش محوری تقسیمکار جنسیتی در حفظ وحدت و انسجام خانواده تأکید کرده است. تقسیمکاری که وظایف شغلی، کسب درآمد و رهبری خانواده را بر عهده شوهر/ پدر و وظایف خانهداری و کدبانوگری را بر عهده همسر/ مادر قرار میدهد. به باور وی، این الگو به بهترین شکل، زمینه ایفای کارکردهای اصلی خانواده یعنی تثبیت شخصیت بزرگسالان و جامعه پذیری کودکان را فراهم میکند و این امر در ثبات و یکپارچگی خانواده و در نتیجه، در یکپارچگی اجتماعی نقشی اساسی دارد. تابعیت ن نسبت به مردان در جوامع سرمایهداری از نظر کارکردی برای حفظ انسجام خانواده و انسجام خانواده نیز برای حفظ ساختار طبقاتی این جوامع ضرورت دارد. حفظ ساختار طبقاتی نیز برای تضمین اینکه ساختار اجتماعی همچنان که هست باقی میماند، ضروری است (هاروی و مک دونالد،۱۹۹۳: ۱۹۷).
چنانچه زن ازدواج کرده نقش نان آوری را به عهده گیرد، خطر رقابت با شوهر پدید میآید و این برای وحدت و هماهنگی خانواده بسیار زیانآور است (میشل،۱۳۵۴: ۱۲۲). میتوان شواهدی در تأیید سخن پارسونز ارائه کرد: بدون شک، الگوی تفکیک جنسیتی نقشها در دورانهای گذشته و نیز در بسیاری از خانوادهها در دوران معاصر، استحکام خانواده را به بهترین شکل تأمین کرده است. همچنین، از آنجا که اشتغال ن باعث افزایش استقلال اقتصادی و انتظارات آنان میگردد و به علاوه، ن شاغل به ویژه شاغلان تمام وقت، امکان تأمین نیازهای عاطفی شوهران خود را ندارند، بروز اختلال در روابط خانوادگی دور از انتظار نیست. پژوهشگران شاخصهای بیثباتی خانواده، از جمله اندیشیدن درباره طلاق را در خانوادههایی با ن شاغل، بالاتر یافتهاند (ویلکی، ۱۹۹۱: ۵۰). همانگونه که بین میزان ورود ن به بازار کار و میزان طلاق، همبستگی مثبت مشاهده کردهاند (سابین، ۱۹۹۵: ۵۱۹). با این همه، همانگونه که منتقدان پارسونز میگویند، واقعیات زندگی خانوادگی در دوران معاصر در بسیاری از خانوادهها به گونه دیگری رقم خورده است. در این خانوادهها همان الگوی تقسیمکار جنسیتی که بنابر فرض، باید عامل انسجام خانواده باشد، به صورت کانون مشاجرههای شویی و عامل بیثباتی خانواده درآمده است. بسیاری
نظریه طبقات جنسی – نقش و جایگاه ن و خانواده
شولامیت فایرستون[۱] در تبیین پدیده فراگیر تقسیمکار جنسیتی با الهام از نظریه طبقات اجتماعی مارکس، نظریهای ارائه داده که بر حسب آن، زیستشناسی تولید مثل موجب شکلگیری طبقات جنسی در جوامع گردیده است. خانواده زیستشناختی (واحد اصلی تولید مثل، متشکل از مذکر، مؤنث و نوزاد) در هر یک از اشکال سازمان اجتماعی با این واقعیات اساسی- اگر نگوییم غیر قابل تغییر- مشخص میگردد: ۱) ن تا پیش از گسترش کنترل موالید، در طول تاریخ تحت سیطره زیستشناسی خود بودهاند: قاعدگی، یائسگی و بیماریهای نه، زایمان توأم با درد مداوم، شیردهی و مراقبت از نوزادان و تمام این امور، آنان را برای بقای فیزیکی به مردان (برادر، پدر، شوهر، دولت،…) وابسته نموده است. ۲) نوزاد انسان زمانی طولانیتر از نوزاد حیوانات برای رشد میگذراند و در نتیجه، بیدفاع است و دستکم، مدتی برای بقای فیزیکی به بزرگسالان وابسته است. ۳) نوعی وابستگی متقابل بین مادر و فرزند در هر جامعهای وجود داشته و در نتیجه، به روانشناسی هر زن بالغ و هر نوزادی شکل داده است. ۴) تفاوت بین دو جنس از نظر تولید مثل طبیعی، مستقیماً منجر به اولین تقسیمکار (تبعیض مبتنی بر ویژگیهای زیستشناختی) در آغاز طبقاتی شدن جوامع گردیده است (فایرستون، ۱۹۹۷: ۲۳).
البته فایرستون میپذیرد که نهادهای اجتماعی نیز سلطه مردان را تقویت میکنند، اما شالوده اساسی این سلطه را زیستشناسی تولید مثل انسان میداند. با وجود این میتوان از همین بزرگنمایی تأثیر زیستشناسی تولید مثل به عنوان مبنایی برای نقد این نظریه استفاده کرد. هرچند تأثیر زیستشناسی تولید مثل بر تفکیک جنسیتی نقشها انکار ناپذیر است، نمیتوان عنصر انتخاب آگاهانه یا نیمه آگاهانه بشر دیروز و امروز را نادیده گرفت. بدون شک، فرآیند تولید مثل طبیعی وماً تفکیک جنسیتی نقشها را در پی نداشته و انسانها گزینه تفکیک نقشها را از میان چند گزینه محتمل انتخاب کردهاند که یکی از آنها تداوم تولید مثل طبیعی به ضمیمه وابسته شدن ن به یکدیگر و دوری آنها از مردان است. به این ترتیب، فایرستون ناگزیر است به عوامل دیگری مانند بیقدرتی ن و محرومیت آنان از ثروت و غیره توسل جوید که این خود به معنای اعتراف به ناکافی بودن نظریه اش خواهد بود. همچنین در این نظریه از میان تفاوتهای زیست شناختی زن و مرد فقط بر تفاوتهای مربوط به تولید مثل تأکید شده است و دیگر تفاوتهای جنسی نادیده گرفته شدهاند (جاگار،۱۹۹۴: ۸۱).
۲-۵-۸٫ تداوم نقش های جنسی
نانسی چودروف[۲] در کتاب باز تولید مادری(۱۹۷۸) با تکیه بر نقش همانندسازی در جامعه پذیری کودکان اظهار داشت کودکان هر یک از دو جنس، از بین پدر و مادر، با همجنس خود همانندسازی کند (دختران ان و پسران با پدران). با توجه به تفاوت نقشهای پدر و مادر در خانوادههای کنونی نتیجه چنین خواهد شد که دختران نقشهای مادری(خانهداری و مراقبت از دیگران) که مستم ارتباط نزدیک است و پسران نقشهای پدری (کار در خارج از منزل که مستم دوری و انفکاک است) را در خود درونی میسازند. همین ساختارهای روانی متفاوت دختر و پسر، باعث تداوم نقشهای جنسیتی در سطح خانواده و اجتماع میگردد. (بستان، ۱۲:۱۳۸۵)، از آن جا که بچهداری سهم عمده کارهای خانه را به خود اختصاص میدهد، این موضوع توجه ویژه بسیاری از طرفداران فمینیسم را به خود جلب کرده است. آنان از این که مراقبت کودکان، بخشی از وظایف مادران شمرده میشود و پدران در این عرصه مسئولیتی به عهده نمیگیرند، شکوه دارند. به گفته اوکلی: نقش اصلی شوهر در زندگی، کار اوست و وظیفه او در قبال کودکان از همین دریچه تعیین میگردد؛ اما جنبههای فیزیکی مراقبت از کودک، مورد تأکید قرار نمیگیرد و هنگامی که پدر این وظایف را به عهده میگیرد، گفته میشود که او به عنوان مادر جانشین» یا به عنوان کمک کار مادر» عمل میکند. پدر برای حمایت اخلاقی از مادر و قوت قلب دادن به او در خانه مورد نیاز است. تمایز شدید بین نقشهای والدین در این دو فرمول اخلاقی
جامعه پذیری جنسیتی – نقش و جایگاه ن و خانواده
جامعهپذیری فرایندی است که افراد نگرشها، ارزشها و رفتارهای مناسبی را به عنوان عضوی از یک فرهنگ، درونی می کنند در این ارتباط میتوان نقشهای جنسیت را به عنوان رفتارهای مورد انتظار، نگرشها، وظایف که یک جامعه به هر جنس نسبت می دهند، تعریف کرد. این رهیافت به دیدگاه تعاملگرایی نمادی نزدیک میباشد(شافر و همکاران، ۱۹۹۲: ۹۸)، اجتماعی شدن نقشهای جنسیتی که خود نوعی از اجتماعیشدن است بدین معناست که چگونه دختران و پسران امتیازها و رفتارهای مناسب از نظر جنسیتی را برای ایفای نقش میگذراند، فرا میگیرد (ویتاکر،۱۹۹۹: ۳۳). به لحاظ بیولوژیکی بین جنسها تفاوت وجود دارد. این تفاوت بیولوژیکی منجر به رشد هویت جنسیتی(خودپنداری یک فرد از مذکر و مونث بودن میشود، هویت جنسی یکی از اولین معانی است، در بسیاری از جوامع تمایزات اجتماعی بین جنسیتها حاصل تفاوت بیولوژیکی است، هویت جنسی پایه احساس فرد از مذکر یا مونث بودن است در حالیکه نقشهای جنسی، در ارتباط با جامعهپذیری در درون هنجارها با توجه به مردانگی و نگی است (شافر و همکاران،۱۹۹۲: ۹۸)، تربیت و اجتماعی شدن هر یک از اعضای خانواده تأثیر عمیقی بر جایگاه فرد در خانواده و حتی نحوه برخورد اجتماع با فرد را در پی دارد، در عین حال انتظار میرود که بر جایگاه آنها نیز تأثیر داشته باشد، ایدئولوژی جنسیت با توسعه اجتماعی و اقتصادی جامعه در حال تغییر است و با تحصیل و اشتغال ن به سمت برابری حرکت می کند(تری یاندیس، ۱۳۷۸: ۹۷). بخشی از قدرت تصمیم گیری در خانواده به کارکرد نقشهای سنتی جنس مذکر و مونث بر میگردد، به اعتقاد ریتزر در چنین جامعهای از ن انتظار میرود که نسبت به مردان نقش مطیع را بازی کنند و ن تا حدی نقش جنسیتی سنتی مطیع بودن را میپذیرند، این امر علاوه بر حیطه خانواده حتی در قلمرو کار و شغل نیز وجود دارد.
تحقیقاتی که در گروههای کاری انجام شده، نشان میدهد که مردان به همان نسبت از نفوذ بیشتری نسبت به ن برخوردارند، به طور مستقل جامعهپذیری میشوند؛ در مقابل ن اعتماد به نفس کمتری دارند، در این مورد ن احساس وابستگی و انفعال بیشتری در حضور مردان می کنند(پو و دیگران، ۱۹۸۳، به نقل از صبوری). تصورات و رفتارهای جنسی را متأثر از نوع جامعهپذیری است، به دنبال این نوع جامعهپذیری ن دارای تصویری منفعل و مردان دارای تصویری فعال ترسیم شده اند، با این وجود بیشتر فراگرد آموزش طی فراگیری نقش رخ میدهد، اعضا در هر جامعهای در قالب نظامی از موقعیتها و جایگاههای اجتماعی و همچنین بر اساس جنس، سن، ثروت، شغل طبقه بندی میشوند، با این حال هر یک از جایگاهها، نقشهایی را اقتضا می کنند که یک رشته چشمداشتها را به همراهدار، خلاصه کردن نقشها بر مبنای جنسیت این واقعیت را نشان میدهد که جایگاه فرد را نه در بین گروههای اجتماعی و حتی فردی بلکه در داخل خانواده آشکار می کند و حقوق و مسئولیتها و شأن افراد را به همراه دارد. این جامعهپذیری هر دو جنس را از دستیابی به برابری امکانات در هر زمینهای به خصوص زمینه آموزش و پرورش محروم میسازد زیرا که هر دو جنس را در انتخاب رشته بر اساس گرایشها و استعدادهایشان باز میدارد.
۲-۵-۱۰٫ نظریه نیازهای سرمایه داری
میشل بارت [۱]در تحلیلی مارکسیستی- فمینیستی از تقسیمکار جنسیتی در خانه، بر ایدئولوژی خانوادهگرایی و تأثیر نظام سرمایهداری بر تقویت و رواج آن تأکید کرده است. به گفته وی، بر حسب این ایدئولوژی، خانواده هستهای به طور طبیعی بنیان میگیرد، جهانشمول است و تقسیمکاری طبیعی را مشخص میسازد؛ تقسیمکاری که مرد را تأمینکننده امکانات اقتصادی و زن را تیماردار و تأمینکننده کار بی مزد خانگی میداند. البته این نوع نظام خانوادگی جنبه گریپذیری از نظام سرمایهداری نبود اما از درون روندی تاریخی پدیدار گشت که طی آن، ایدئولوژی مزبور به روابط تولیدی سرمایهداری راه یافت. این ایدئولوژی تا اندازهای از دیدگاههای پیش از سرمایهداری درباره جایگاه زن ناشی شده بود اما علت گسترش آن تناسب بیشتر با اوضاع و شرایط سرمایهداری بود. نظام خانواده یا خانوار در میانه قرن نوزدهم و در نتیجه پیوند اتحادیههای صنفی کارگری و سرمایه داران تثبیت شد زیرا هر دو گروه معتقد بودند که ن را باید از نیروی کار کنار گذاشت (ابوت و والاس،۱۳۸۰: ۲۹۱-۲۹۲). به باور مارکسیست فمینیستهای جدید، خانواده هستهای از سه طریق تولید و بازتولید نیروی کار، تأمین مکانی برای نگهداری ارتش ذخیره کار و تسهیل مصرف مقادیر گستردهای از کالاهای مصرفی به سرمایهداری خدمت میکند (کنیوتیلا،۱۹۹۶: ۲۷۱). همانگونه که خود بارت اعتراف نموده، ارتباط کارکردی خانواده با ساختارهای سرمایهدارانه، ارتباطی علی و معلولی نیست تا در نتیجه، خانواده را فرآورده نظام سرمایهداری بدانیم. خانواده به عنوان واحد اصلی جامعه در هر نظام بدیل دیگری که به جای سرمایهداری مفروض گرفته شود، با نهادهای اجتماعی آن نظام، کنش متقابل داشته و به اهداف آن نظام خدمت میکند. بنابراین، نمیتوان به بهانه مخالفت با سرمایهداری، اساس زندگی خانوادگی را زیر سؤال برد، آنگونه که در رویکرد عدهای از فمینیستها مشاهده میکنیم (تانگ،۱۹۹۷: ۵۷).
فمینیستهای رادیکال در تبیین علی نابرابری جنسی به طور عام و تقسیم جنسیتی نقشها به طور خاص بر عنصر پدر سالاری تکیه میکنند. آن اوکلی [۱]تقسیم کار جنسیتی در خانه به ویژه نماد آشکار آن یعنی مادری را اسطورهای پدرسالارانه میداند که نهادهای فرهنگی جامعه در پیدایش و تقویت آن بیشترین سهم را دارند. وی آراء و نظریههای رفتارشناسان، مردمشناسان، جامعهشناسان و روانشناسان کودک در خصوص این موضوع را در راستای ترویج این اسطوره ارزیابی میکند. به گفته وی، گروه نخست برای تقسیمکار جنسیتی منشأ زیستشناختی قائلند؛ گروه دوم بر پایه پژوهشهای میان فرهنگی بر جهان شمول بودن پدیده تقسیمکار جنسیتی تأکید میورزند؛ گروه سوم به ویژه کارکردگرایان، کارکردهای اجتماعی مثبت آن را مورد تأکید قرار میدهند و گروه چهارم یعنی روانشناسان کودک نیز همواره بر این مطلب تأکید کردهاند که کودک نه به پدر، بلکه به مادر خود نیازمند است. به این ترتیب، اسطورهای که تنزل جایگاه زن به نقش خانگی را امری طبیعی، جهان شمول و ضروری میداند، از راه استناد به پژوهشهای علمی، برای خود کسب اعتبار و مقبولیت کرده است .اوکلی ضمن مناقشه در نتایج این پژوهشها، جانبداری به ظاهر علمی از ادعاهای یاد شده را ناشی از این واقعیت میداند که پژوهشگران این رشتهها، ارزشهای محیط فرهنگی خود را پذیرفته و درونی کردهاند، ارزشهایی که تقسیمکار جنسیتی در خانه به ویژه اختصاص نقش مادری به ن و نقش پدری به مردان از مهمترین آنها به شمار میآیند (اوکلی،۱۹۷۶: ۱۵۷-۱۵۸). فمینیسم رادیکال تداوم الگوی جنسیتی تقسیمکار را نیز بر حسب کارکردهای مثبت آن برای طبقه مردان تبیین میکند. از این منظر، علت تداوم این الگو بهرهای است که مردان از آن میبرند، زیرا در این الگوی تقسیمکار، همه ن- اعم ازهمسران، مادران، خواهران و دختران- در خدمت همه مردان و تأمین نیازهای آنان قرار میگیرند (بیلتون، ۱۹۸۱: ۳۵۱) .
۲-۵-۱۲٫ ن و شبکه اجتماعی
نام الیزابت بات[۲] با نام نظریه شبکه همراه است، شبکه روابط اجتماعی از نظریات مطرحشده در حوزه نقشهای خانگی است، نظریهای که در کتاب او به نام خانواده و شبکهی اجتماعی» تکمیل شده، الیزابت بات در سال ۱۹۶۵ با مطالعه ۲۰ خانواده با شیوه مصاحبه کیفی مطرحشده است و نتایج تحقیق خود را در زمینۀ تبیین نقشهای شویی چنین بیان کرده است، که روابط اجتماعی خارجی همه خانوادههابیش از آنکه شکل یک گروه سازمانیافته افراد تشکیلدهنده، گروه اجتماعی گستردهتری را به وجود میآورند که هدفهای مشترک و نقشهای متقابلا وابسته دارند، به علاوه از نوع خوردهفرهنگ متمایز و مشخص برخوردارند، اما از طرف دیگر شبکه را داریم که در شکل گیری آن فقط بعضی از افراد تشکیلدهندۀ آن و نه همه آنها دارای روابط اجتماعی با یکدیگر هستند، با اینکه همه خانوادههای مورد بررسی بیش از آنکه متعلق به گروه باشند تعلق به شبکهها داشتند و تنوع قابل ملاحظهای در متصلبودن است (پویان، ۱۳۷۳: ۲۵۴). بات اظهار میدارد ارتباط ایشان(زن و شوهر) با شبکه های خویشاوندان، دوستان و همسایگان نزدیکتر متراکمتر باشند، رابطه زن و شوهر به عنوان زوج شویی تفکیکشده بوده و بیشتر تابع سلسله مراتب است، عکس قضیه نیز مصداق دارد: هرچه شبکهها کم تراکمتر باشند، نقشهای مردانه و نه کمتر نشانگر جدایی و تفکیک هستند(سگالین، ۱۳۷۰: ۲۵۴- ۲۵۵). بات این نکته را در قالب فشارهای فرهنگی تبیین می کند، هنگامی که اشخاصی با یک فرد آشنا هستند دارای کنشی فشرده باهم هستند، اعضای شبکه به نوعی وفاق مشترک در مورد هنجارها دست مییابند و برای تبعیت از آنها، به اعمال فشار اجتماعی غیررسمی دست میزنند. این اشخاص دارای ارتباط با یکدیگر هستند و به همیاری متقابل گرایش دارند(همان). الیزابت بات که نام او با نظریه شبکه همراه است درجه تفکیک نقشهای زن و شوهر را با میزان تراکم شبکهای همبسته میداند که زوجین بیرون از خانه برای خود حفظ می کنند. هرچه ارتباط ایشان با شبکه های خویشاوندان، دوستان و همسایگان نزدیکتر و هر چه این شبکهها متراکمتر باشند، رابطه زن و شوهر کم تراکم باشد، نقشهای مردانه و نه کمتر نشانگر جدایی و تفکیک هستند (سگالین، ۱۳۷۰: ۲۵۵).
بررسی نقشهای مختلف ن با بهره گرفتن از نظریات – نقش و جایگاه ن و خانواده
جامعه شناسان، زندگی انسان را به سه بخش تقسیم کردهاند: کار (اشتغال درآمدزا)، فراغت (تفریح و سرگرمی) و ضرورت (خواب، خوراک و…)؛ اما فمینیستها معتقدند این نگرشی مردانه به دنیاست، چرا که خدمات بیاجر خانگی را کار نمیشناسد (آبوت و والاس، ۱۳۸۰: ۱۷۱). به علاوه، ن شاغل علیرغم ساعات کار زیاد بیرون از خانه، در ساعات فراغت نیز با ضرورت انجام کارهای خانگی روبهرو هستند. در این بخش به مشکلات ن شاغل و نقشهای مختلفی که باید بر عهده بگیرند با بهره گرفتن از برخی نظریات مربوط به این موضوع اشاره میشود:
۲-۶-۱٫ نقش خانه داری (کدبانوگری)
آندره میشل[۱] با مطالعات خود در کشورهای مختلف نتیجه میگیرد که حتی اگر زن در بیرون از خانه کار کند، سنگینترین وظایف مربوط به خانه را بر دوش دارد و شوهرش در کار خانه به او یاری نمیرساند. تعدد وظایف، تنها مسئله ن امروز نیست، بلکه از دید ن شاغل، پدیده خاص عصر حاضر، تنوع و تعارض این وظایف است» (ساروخانی، ۱۳۷۰: ۱۷۱). آبوت[۲] نیز با تأکید بر نوع تقسیمکار جنسی در خانواده معتقد است که بخشی از بیعدالتی در نی دیده میشود که علاوه بر اشتغال در بیرون خانه، همچنان خانهداری، آشپزی و بچهداری را بر عهده دارند و بخش دیگر، بدین علت بیعدالتی شمرده میشود که کارهای خانگی ن، نسبت به کار همراه با مزد مردان، به مراتب نیازمند ساعات کار بیشتری است.
فمنیستها اغلب این نکته را خاطر نشان میکنند که به طور کلی مسئولیت کارهای ضروری و تکراری که باید به طور منظم انجام شود با ن است، درحالیکه مردان کارهایی را انجام میدهند که به خلاقیت نیاز دارد و میتوان سر فرصت به آن پرداخت. این تقسیمکار، اغلب وابسته به نگرشی است که استعدادها و قابلیتهای طبیعی زن و مرد را تعیین میکنند. برای نمونه میگویند ن به طور طبیعی میتوانند بهخوبی از عهده کارهایی مثل نظافت، خیاطی، ظرفشویی، خرید روزانه، شستوشو، بچهداری و آشپزی برآیند، درحالیکه این توانایی در مردان وجود ندارد. مارتین و رابرتز[۳] نیز عنوان میکنند که ن، اغلب مشاغلی اختیار میکنند که با وظایف خانوادگیشان متناسب باشد تا بتوانند همچنان بار کارهای خانگی را به دوش کشند (آبوت و والاس، ۱۳۸۰: ۱۲۸-۱۲۹). ج.ک.گالبرایت[۴] معتقد است که از اوایل قرن بیستم تا امروز، تنها اقلیت کوچکی از مردم خدمتکار استخدام میکنند، اما تقریباً برای تمام جمعیت کنونی، همسر خدمتکار در زندگی خانوادگی موجود است (گیدنز، ۱۳۷۸: ۵۴۶). ریتزر[۵] نیز بر این نکته اشاره دارد که ن شاغل، بیش از نی که خانهدار تماموقت هستند در اوایل شب و برای ساعات طولانی در تعطیلات آخر هفته، کار خانگی انجام میدهند.کار خانگی با ارائه رایگان خدماتی که بسیاری از جمعیت شاغل به آن وابستهاند بنیه اقتصاد را تقویت میکند (ریتزر، ۱۳۸۱: ۱۹۶).
۲-۶-۲٫ نقش مادری (فرزندداری)
ن را به لحاظ نقش مادریشان، پرستاران طبیعی به شمار میآورند. افزون بر این، فرصتهای شغلی ن محدود است، چون کارفرماها معتقدند مادر بودن در زندگی ن اساسیتر از آینده شغلی است (آبوت و والاس، ۱۳۸۰: ۱۳۴). به عقیده آبوت و سپسفورد، چیزی که ن را در قلمرو خانگی محصور میکند یا دستکم رقابت با مردان را در بازار کار و سازمانهای ی برای ن، بهویژه ن متأهل دشوار میسازد، تأثیر متقابل ایدئولوژیهای موجود درباره مادری و نقش ن است (آبوت و والاس،۱۳۸۰: ۲۵۶). بلاد[۶] نیز در زمینه مشکلات ن درارتباط با فرزندداری معتقد است که ن برای اینکه بتوانند بیرون خانه کار کنند، ناچار باید کودکان خود را به مادربزرگ یا خویشان دیگر بسپارند که در جوامع امروزی به علت پراکندگی اقوام چنین امکانی میسر نیست؛ در نتیجه فرزندان را در قبال پرداخت دستمزد به دیگران یا پرورشگاه میسپارند یا در خانه میگذارند که در این صورت کودکان، خودسر بار میآیند (ساروخانی، ۱۳۷۰: ۱۶۸- ۱۶۹).
آبوت نیز به ترک بازار کار توسط ن شاغلی اشاره میکند که کودکان خردسال دارند یا دوران بارداری و زایمان را سپری میکنند. گرچه با تخصیص امکاناتی چند، ترک بازار توسط این ن روز به روز کمتر میشود، اما به دلیل مسئولیتهای خانگی، همچنان شمار مادرانی که شغل تماموقت دائمی دارند بسیار اندک است (آبوت و والاس، ۱۳۸۰: ۱۸۶-۱۸۷). مارتین و رابرتز نیز داشتن فرزند کوچک را دلیل اصلی کنارهگیری ن از بازارکار میدانند و مشاغل پارهوقت را مشاغلی ایدهآل برای اینگونه ن به شمار میآورند (آبوت و والاس،۱۳۸۰: ۵۴-۵۵).
گرت[۷] بیان میکند که مادر شاغل را اغلب خودخواه و مهمتر از همه، بد میدانند زیرا چنین تصور میشود که او نسبت به فرزند خود قصور و کوتاهی میکند. کودکی که مادر شاغل دارد، رهاشده انگاشته میشود و ادعا میشود که غیبت مادر ممکن است بر ثبات شخصیت آینده او اثر منفی بگذارد. جنبه دیگر چنین رویکردی این است که مادر نمیتواند به عنوان یک زن به رضایتی حقیقی دست یابد، مگر آنکه وقت خود را صرف مراقبت از کودکی که خود به دنیا آورده، یعنی فرزند تنیاش کند (گرت، ۱۳۸۰: ۶۷- ۶۸). اشتغال زن موجب دوری او از خانه میشود و بنابراین ساعتها از فرزند و دیگر اعضای خانواده بیاطلاع میماند. این امر، اضطراب و نگرانی را در میان ن شاغل شهری ایجاد میکند. بیرون بیوم[۸] معتقد است که احساس گناه، نگرانی و اضطراب این دسته از ن بیشتر از ن خانهدار است (جمشیدی، ۱۳۸۱: ۴۶).
۲-۶-۳٫ نقش تیمارداری
فینچ و گروز[۹] عقیده دارند هرچند افزایش مهدکودک، آسایشگاه، پرستار خانگی و مانند آن، تحمل بار گران تیمارداری خویشاوندان وابسته را برای زن آسانتر خواهد کرد ولی نه او را از حصار بسته خانگی آزاد میکند، نه مسئولیتهای خطیر تیمارداری را از دوش او برخواهد داشت. آبوت نیز بهنجارسازی زندگی را برای کودک عقبمانده ذهنی با از هنجار درآمدن مادر برابر میداند. اامهای جسمی و روانی نقش تیمارداری با این توقع درهم آمیخته که تیماردار در صورت نیاز، تمامی شبانهروز را در طول هفته صرف این کار کند. نیسل و بونرژیه[۱۰] با تحقیق بر روی ۴۴ زوج که نگهداری از خویشان سالمند را به عهده داشتند به این نتیجه رسیدند که ن، اعم از این که شاغل باشند یا نباشند به طور میانگین، روزی دو تا سه ساعت برای مراقبتهای ضروری خویشاوندان خود، وقت صرف میکنند (آبوت و والاس، ۱۳۸۰: ۱۸۲- ۱۸۳).
۲-۶-۴٫ نقش همسری
با توجه به تعدد وظایف ن شاغل، حمایت همسر، کلید موفقیت خانوادههایی است که زن و شوهر هر دو شاغلاند. حقشناسی و رضایتخاطر شوهران از شاغل بودن همسر خود به میزان مشارکت آنان در امور خانواده و ادراکات آنها از رضایت شغلی و خانوادگی بستگی دارد. گروهی بر این باور هستند که ن شاغل به علت وقتی که بیرون از خانه صرف میکنند، وقت کمتری برای گفتوگو و تبادل نظر با همسرشان دارند. از سویی بسیاری از مردان دوست ندارند اعتماد به نفس همسرشان از آنها بیشتر باشد. ن هم از عدم حمایت شوهرشان گله دارند. بنابراین اولین چیزی که در این بین آسیب میبیند رابطه زن و شوهر است زیرا هر یک با این تصور زندگی میکند که دیگری او را درک نمیکند (بینام، حیات نو: ۱۳۸۱).
۲-۶-۵٫ نقش عروس در خانواده خود و همسر
کار ن در درون و بیرون خانه موجب ارتباط کمتر با دوستان و خویشاوندان میشود. این در حالی است که نزدیکان خود زن یا همسرش از او انتظاراتی خاص دارند. بر این اساس، ن ممکن است تنها به انتظارات آنها جامه عمل بپوشند که در این صورت به سایر نقشهای خانگی و شغلی خود نمیرسند و یا در نوع رفتوآمد با خانواده خود و یا خانواده همسرشان نوعی ارجحیت قائل شوند بهگونهای که ارتباط با خویشاوندان خود را در اولویت قرار دهند و ارتباط کمتری با خویشان همسر داشته باشند که البته این امر نیز بر مشکلات و کشمکشهای روحی و روانیشان خواهد افزود.
در نهایت، باید گفت که ن شاغل به دلیل گوناگونی نقشها و وظایف و مشکلات ناشی از آن، حتی برای رسیدگی به امور شخصی خود (مانند آراستگی ظاهر، تقویت جسم و تفریح و سرگرمی) نیز وقت کمی دارند که این امر نیز به خودی خود مسائلی را به همراه خواهد داشت (مقصودی و بستان، ۱۳۸۳: ۱۳۷).
۲-۶-۶٫ نقش کارمندی
محیط کار و شرایط کاری نیز نقش مهمی در بروز مشکلات ن متأهل شاغل دارد. ساعات کار، نوع کار، رابطه با مدیر و همکاران، محیطی که فرد در آن مشغول به کار است، دستمزد و امکانات رفاهی سازمان، همه و همه بر رضایت شغلی او اثر میگذارد. میزان رضایت شغلی فرد نیز با میزان مشکلات ناشی از نقشهای خانگی مرتبط است. تحقیقات گذشته ثابت کرده که نی که در خارج از خانه مشاغل سخت و درازمدت را تجربه میکنند در ایفای نقشهای خانگی احساس خستگی و بیحوصلگی بیشتری نسبت به ن خانهدار دارند. این مسئله، ن شاغل را بیش از پیش دچار مشکلات روحی میسازد (بینام، خراسان،۱۳۸۰). هافمن و نای[۱۱] نیز از تحقیق بر روی مادران شاغل نتیجه گرفتند که اکثر مادران شاغلی که از شغل خود راضی بودند، احساس گناه نمیکردند و در انجام امور خانه نیز شایستگی داشتند و به خوبی مادران خانهدار و یا حتی بهتر از آنان عمل میکردند» (کرباسی، ۱۳۸۱: ۱۱۶).
[۱] Andre Michel
[۲] Abbott
Galbraith
[۵] Ritzer
[۶] Blad
[۷] Gareth
[۸] Biron Biom
[۹] Finch & Groves
[۱۰] Nissell & Bonnerjea
[۱۱] Hoffman & Nye
گفتار اول: مفهوم قابلیت داوری ۱۳۷
گفتار دوم: قانون حاکم بر قابلیت داوری ۱۳۸
گفتار سوم: موضوعات غیر قابل داوری در حقوق ایران ۱۳۹
مبحث دوم: نقض نظم عمومی ۱۴۰
گفتار اول:مفهوم نظم عمومی ۱۴۱
گفتار دوم: قلمرو نظم عمومی، شکلی و ماهوی ۱۴۳
گفتار سوم: اقسام نظم عمومی ۱۴۵
گفتار چهارم: برخی مصادیق نظم عمومی ۱۵۳
گفتار پنجم: بررسی تطبیقی نظم عمومی در قانون داوری تجاری ایران و کنوانسیون نیویورک ۱۵۵
بخش دوم: موانع خاص مندرج در قانون ایران ۱۵۶
مبحث اول: اصل ۱۳۹ قانون اساسی ایران ۱۵۶
گفتار اول: نظریه تفسیر مضیق اصل ۱۳۹ قانون اساسی ایران ۱۵۸
گفتار دوم: نظریه تفسیر اصل ۱۳۹ قانون اساسی بر مبنای نمایندگی ۱۵۹
گفتار سوم: نظریه تفسیر اصل ۱۳۹ قانون اساسی بر مبنای قانون ارجاع به داوری ۱۶۰
گفتار چهارم: نظریه تفسیر اصل ۱۳۹ قانون اساسی بر مبنای عدم اهلیت» ۱۶۰
مبحث دوم : آرای مربوط به اموال غیرمنقول واقع در ایران ۱۶۲
گفتار اول: قانون آمره ۱۶۲
گفتار دوم: اسناد معتبر ۱۶۳
نتیجه گیری ۱۶۵
فهرست منابع ۱۶۹
چکیده ۱۸۱
مقدمه
در میان انسان ها از گذشته های بسیار دور حل اختلافات فی مابین به عنوان مساله و دغدغه مطرح بوده است. شاید با انعقاد قراردادهای تجاری ترس از بروز اختلاف در پاینده اولین اندیشه ای باشد که به ذهن طرفین قرارداد متبادر می شود. اما در میان تمام اختلافاتی که بشر از هر صنف و جایگاه اجتماعی با آن روبرو هستند تجار و کسانی که به داد و ستد مشغولند، بیش از دیگران با فرهنگ ها و گونه های مختلف برخورد می کنند و این تضارب افکار و عملکرد باعث ایجاد اختلاف می شود. به همین دلیل در طول تاریخ بازرگانان تمایل بیشتری دارند تا حل اختلافات تجاری و بازرگانی را از دیگر اختلافات معمول و موجود در جامعه جدا کنند.
به دلیل فوق یک نهاد خاص تجاری می تواند با تکیه و تمرکز بر کار تخصصی دقیق تر و عادلانه تر از سایر نهادهای قضایی به موضوع رسیدگی کند. نکته قابل توجه این است سرعت عمل در رسیدگی به امور اختلافی مورد درخواست و مورد علاقه همه بازرگانان است. بروز اختلاف در معاملات و قراردادهای تجاری پیش آمدی محتمل و طبیعی است. لیکن مراجعه به محاکم صالحه برای رسیدگی به مشکلات پیش آمده درد سرهای دو طرف معامله را مضاعف می کند. به غیر از اطاله دادرسی و چند مرحله ای بودن آن به دلیل رویه های قضایی، امکان فاش شدن اطلاعات محرمانه تجاری در اوراق ابلاغ قضایی ممکن است به وجود آید.اگر اختلاف تجاری شکل بین المللی پیدا کند مشکلات دیگری نیز پدیدار می شود که مسیر حل اختلاف را نا هموار می کند.
مهمترین مساله این است که برای رسیدگی به اختلافات موضوعه دستگاه قضایی کدام کشور صالح به رسیدگی خواهد بود؟ طبیعتاً هر کدام از طرفین اختلاف، تمایل به دستگاه قضایی کشور خود دارد. به دلایل از پیش گفته، نهاد داوری که نهادی غیر قضایی و مستقل به حساب می آید به مرور شکل گرفت .
بنا نیست در این پایان نامه به چگونگی شکل گیری نهاد داوری و بررسی کار این نهاد و داوران آن بپردازم. برای اطلاع عملکرد دیوان داوری می توان به کتب مختلف مراجعه کرد. در این نوشته بحث در مورد اجرای آرای داوری است و به طور دقیق تر باید بگویم هدف من این است که به بررسی تطبیقی موانع شناسایی و اجرای آرای داوری تجاری خارجی در کنوانسیون ۱۹۵۸ نیویورک و قانون داوری تجاری بین المللی در ایران بپردازم .
آخرین مرحله در جریان رسیدگی به حل و فصل اختلافات داوری، شناسایی و اجرای رای خواهد بود. چنانچه اجرای آرا با مشکل مواجه شود، در حقیقت هدف غایی از رسیدگی داوری و منظور و مقصود از رسیدگی داوری به ثمر نرسیده است. چرا که حل و فصل اختلافات در اجرای رای به ظهور می رسد و اگر رای با اجرای موفق رو به رو نشود، در حقیقت عقیم مانده و فقط موجب اتلاف وقت رسیدگی طرفین و نهاد داوری شده است .
از این رو در کنار رسیدگیهای داوری، طرفین اختلاف همواره نگران قابل اجرا بودن رای نیز هستند. به خصوص زمانی که رسیدگی داوری در کشوری به غیر از کشور محل اجرای رای باشد. در مواقعی که محل صدور رای با محل اجرا یکی است، این حس اعتماد میان نهاد صادر کننده و اجرا کننده وجود دارد تا ادلهی یکدیگر را راحتتر بپذیرند. اما در اغلب دعاوی بینالمللی این طور نیست و معمولاً محلّ صدور رای داوری از محل اجرای آن جدا است. به همین دلیل نگرانی بابت امکان اجرای رای همواره وجود دارد. در مواردی که محکوم علیه به صورت اختیاری و داوطلبانه رای را میپذیرد و با اجرای آن مخالفتی نمیکند، اغلب به این دلیل است که یک سیستم ملّی و بین المللی از اجرای کامل رای حمایت میکند. در عین حال بسیاری از دست اندرکاران نهاد داوری معتقدند که داوری و آرای آن وقتی مفید خواهد بود که موسسات داوری، آرای قابل اجرا صادر کنند.» بنابراین در این میان کیفیت رای داوری یا نقش دیوان داوری را نباید از ذهن دور داشت.
۲-۸-۲-۳- چند همسری ۴۴
۲-۸-۲-۴- حقوق و تکالیف طرفین عقد ازدواج ۴۵
۲-۸-۲-۵- مهریه. ۴۵
۲-۸-۲-۶- نفقه. ۴۷
۲-۸-۲-۷- تمکین ۴۷
۲-۸-۲-۸- حق خروج از کشور. ۴۸
۲-۸-۲-۹- حق کار کردن. ۴۹
۲-۸-۲-۱۰- طلاق ۴۹
۲-۸-۲-۱۱- حضانت و سرپرستی فرزندان. ۵۰
۲-۸-۲-۱۲- لایحه حمایت خانواده ۵۱
۲-۸-۳- ارث و حق مالکیت… ۵۲
۲-۸-۴- اشتغال و حق بر کار کردن. ۵۴
۲-۸-۴-۱- ریاست جمهوری ن. ۵۵
۲-۸-۴-۲- ن در هیأت دولت… ۵۶
۲-۸-۴-۳- ن به عنوان نماینده مجلس…. ۵۶
۲-۸-۴-۴- قضاوت ن. ۵۷
فصل سوم: نابرابری جنسیتی و مفاهیم مرتبط با آن. ۵۹
مقدمه. ۵۹
۳-۱- تعاریفی از برابری و نابرابری جنسیتی ۵۹
۳-۱-۱- برابری جنسیتی ۵۹
۳-۱-۲- نابرابری جنسیتی ۶۰
۳-۲- بررسی نظریات موجود در ارتباط با برابری و نابرابری جنسیتی ۶۰
۳-۲-۱- برابری جنسیتی» در استراتژی شورای اروپا و ارزیابی آن. ۶۰
۳-۲-۲- برابری زن و مرد از منظر متفکرین ۶۳
۳-۲-۲-۱- اسلامگرایان. ۶۳
۳-۲-۲-۲- نواندیشان جهان اسلام. ۶۴
۳-۲-۲-۳- نظریات فمنیستی ۶۵
۳-۳- توسعه و برابری جنسیتی ۶۶
۳-۳-۱- نظریات مرتبط با نقش ن در توسعه. ۶۶
۳-۳-۱-۱- نظریه رفاه ۶۷
۳-۳-۱-۲- نظریه برابری (عدالت) ۶۸
۳-۳-۱-۳- نظریه فقرزدایی یا خودکفایی اقتصادی ۶۹
۳-۳-۱-۴- نظریه کارایی ۶۹
۳-۳-۱-۵- نظریه تواناسازی ۶۹
۳-۳-۲- رویکردهای مرتبط با تأثیر توسعه بر نابرابری جنسیتی ۷۰
۳-۳-۲-۱- رویکرد نوگرایی- نئوکلاسیک…. ۷۰
۳-۳-۲-۲- دیدگاه بوزروپ… ۷۱
۳-۳-۲-۳- مطالعات ن در توسعه. ۷۲
۳-۴- تحلیل مطالعات نابرابری جنسیتی ۷۴
۳-۴-۱- چارچوبی برای تحلیل نابرابریهای جنسیتی ۷۴
۳-۴-۲- متغیرهای وابسته نابرابری جنسیتی ۷۵
۳-۴-۳- متغیرهای مستقل نابرابری جنسیتی ۷۷
۳-۵- تحلیل نابرابری جنسیتی سرمایه انسانی در جهان. ۸۷
۳-۶- رویکردهای اصلاح نابرابری جنسیتی ۸۹
۳-۶-۱- توانمندسازی ن براساس تعاریف سازمان ملل متحد. ۸۹
۳-۶-۲- نابرابریهای اقتصادی ـ اجتماعی جنسیتی ۹۰
۳-۶-۳- راهکارهای کلیدی برای رفع نابرابری جنسیتی و توانمندسازی ن. ۹۳
۳-۶-۳-۱- حذف تبعیض جنسیتی در زمینه رفاه ۹۴
۳-۶-۳-۲- حذف تبعیض جنسیتی در زمینه دسترسی به منابع ۹۴
۳-۶-۳-۳- تلاش برای ارتقای سطح آگاهی شهروندان. ۹۴
۳-۶-۳-۴- حذف تبعیض جنسیتی در زمینه مشارکت اقتصادی و اجتماعی ۹۵
۳-۶-۳-۵- حذف تبعیض جنسیتی در زمینه کنترل تصمیمگیریهای کلان جامعه. ۹۵
۳-۷- وضعیت ن در رویه نهادهای بینالمللی در سال ۲۰۱۴٫ ۹۶
گفتار نخست؛ گزارش گزارشگر ویژه در مورد خشونت علیه ن. ۹۶
الف- نگاهی بر چالشهای معاصر ن در زمینه مقابله با خشونت… ۹۷
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید. |
ب- فقدان اسناد اامآور قانونی در زمینه مقابله با خشونت علیه ن. ۹۸
گفتار دوم؛ گزارش گزارشگر ویژه ملل متحد در مورد قاچاق انسانها خصوصاً ن و کودکان. ۹۹
الف- ن و کودکان؛ قربانی اصلی اشکال نوین قاچاق انسان. ۹۹
ب- عوامل آسیبپذیری ن و کودکان درقبال قاچاق ۹۹
ج- چالشهای جهانی در مقابله با قاچاق ن و کودکان. ۱۰۰
گفتار سوم؛ گزارش گروه کاری منع تبعیض علیه ن در قانون و رویه. ۱۰۰
الف- منع تبعیض علیه ن در زندگی اقتصادی و اجتماعی؛ با تأکید بر بحران اقتصادی ۱۰۰
ب- چارچوب قانونی بینالمللی ۱۰۱
ج- نگاهی بر وضعیت قوانین و رویههای موجود در مورد منع تبعیض اقتصادی علیه ن. ۱۰۱
د- توانمندسازی اقتصادی ن. ۱۰۱
ﻫ- وضعیت دختربچهها ۱۰۲
و- ن سالخورده ۱۰۲
ز- ارتکاب خشونت علیه ن. ۱۰۲
ح- توصیههای گروه کاری ۱۰۳
فصل چهارم: مسئولیت بینالمللی دولتها در خصوص شکنجه علیه ن. ۱۰۴
مقدمه. ۱۰۴
۴-۱- مبنا و منشأ مسئولیت بین المللی دولت ۱۰۴
۴-۱-۱- نظریه خطر یا ریسک ۱۰۴
۴-۱-۲- نظریه خطا یا مسئولیت ذهنی ۱۰۵
۴-۱-۳- انتقادات وامتیازات نظریه خطا یا مسئولیت ذهنی ۱۰۵
۴-۱-۴- بررسی عملی نظریه خطا (مسئولیت ذهنی) با نظریه خطر (مسئولیت عینی) ۱۰۶
۴-۱-۵- نظریه مسئولیت برای اعمال منع نشده ۱۰۶
۴-۲- جایگاه مسئولیت بینالمللی ۱۰۶
۴-۳- قوانین مرتبط با مسئولیت دولتها در خصوص شکنجه، تبعیض و خشونت علیه ن. ۱۰۸
فصل پنجم: نتیجهگیری ۱۱۱
پیشنهادات ۱۱۴
منابع. ۱۱۵
پیوست الف: اعلامیه حذف خشونت علیه ن. ۱۲۲
پیوست ب: کنوانسیون حذف کلیه اشکال تبعیض علیه ن. ۱۲۷
Abstract. 140
فهرست جدولها
عنوان صفحه
جدول ۲-۱- پاسخ جمهوری اسلامی ایران به کمیته حقوق بشر در سال ۲۰۱۱ تحت عنوان قاضی زن» ۵۷
جدول ۳-۱- نرخ مرگ و میر کودکان زیر ۵ سال (به ازای هر ۱۰۰۰ تولید) ۸۰
جدول ۳-۲- نرخ مرگ ومیر مادران. ۸۰
جدول ۳-۳- آمار توصیفی ضریب جینی سرمایه انسانی مختلف جهان طی دوره ۲۰۰۵- ۱۹۶۰٫ ۸۸
فهرست شکلها
عنوان صفحه
نمودار ۲-۱- مقایسه تعداد نمایندگان مرد و زن در دورههای مختلف مجلس شورای اسلامی پس از سال ۱۳۵۷٫ ۵۶
شکل ۳-۱- اثرات آموزش بر نابرابری جنسیتی ۸۳
شکل ۳-۲- تأثیر برابری جنسیتی ۸۳
شکل ۳-۳- نابرابری جنسیتی و توسعه انسانی ۸۴
شکنجه علیه ن مانعی در راه دستیابی به برابری، پیشرفت و صلح، مصداقی از نقض حقوق بشر و آزادی های اساسی ن و نمایشی از نابرابری تاریخی روابط قدرت میان ن و مردان است. همچنین به سلطه کشیدن و تبعیض علیه ن و پیشگیری از پیشرفت کامل ن از جمله مکانیزمهای مهم اجتماعی است که ن را به موقعیتهای فرودست در مقایسه با مردان سوق میدهد و برخورداری ن را از حقوق و آزادیها به طور ناقص یا کامل نفی میکند. هدف از انجام این تحقیق، بررسی عوامل مؤثر در نابرابری علیه ن و تأثیر تبعیضها و نابرابریها بر ن و همچنین جمعآوری کنوانسیونهای بینالمللی موجود در زمینه شکنجه و خشونت علیه ن و رویهی دولتها در این خصوص میباشد. مطالب ارائه شده در این تحقیق مطابق ترتیب ذیل در پنج فصل طبقهبندی شده است. در فصل اول به کلیات، فصل دوم تعاربف، فصل سوم نابرابریهای جنسیتی و مفاهیم مرتبط با آن، فصل چهارم مسئولیت بینالمللی دولتها در خصوص شکنجه علیه ن و فصل پنجم به ذکر نتیجهگیری پرداخته شده است. جهت انجام این پژوهش، کنوانسیونهای مربوطه، کتب، مقالات، پایاننامهها، سایتهای معتبر و اخبار مرتبط جمعآوری و مورد مطالعه قرار گرفتهاند. پس از مطالعه منابع مورد بررسی، قوانین بینالمللی موجود با شرایط حاکم در کشورهای مختلف مورد مقایسه قرار گرفت. نتایج حاصله بیانگر تفاوتهای عمیق فرهنگی و اجتماعی کشورهای مختلف در زمینه ن است. طبق نتایج بهدستآمده، کشورهایی که حقی در خور شأن زن برای او قائل نیستند، عموماً جزء کشورهای درحالتوسعه و توسعه نیافته می باشند. علیرغم وجود اسناد بینالمللی، دولتها خود را مم به رعایت قوانین بینالمللی در زمینه حقوق ن نمیدانند و همچنان اعمال تبعیضها علیه ن در بسیاری از کشورها ادامه دارد. اینگونه تفاوتها و تبعیضها موجب سلب اعتمادبهنفس، کاهش حضور ن در جامعه، عدم پیشرفت آنان، ایجاد ناراحتیهای روحی و روانی، عدم تربیت صحیح فرزندان و پیامدهای سوء دیگری میگردد. در این تحقیق پس از بررسی قوانین بینالمللی در زمینه حقوق ن به بررسی آثار سوء شکنجه و خشونت علیه ن بر ن، کودکان و جوامع انسانی پرداخته شده و در نهایت خلأهای قانونی ذکر و پیشنهاداتی جهت بهبود شرایط موجود ارائه شده است.
کلمات کلیدی: شکنجه ـ ن ـ نابرابری ـ خشونت ـ تبعیض.
تحقیق حاضر، تحقیقی از نوع نظری است. پژوهشی بنیادی که از روشهای استدلال و تحلیل عقلانی استفاده میکند و برپایۀ مطالعات کتابخانهای انجام میشود.
احترام جهانی به حقوق زن و رعایت واقعی آن از اصول مهم و بنیادین جوامع بشری است. درنتیجه خشونت و تبعیض علیه ن مبنایی بر نقض حقوق بشر و آزادیهای اساسی ن محسوب میگردد. با توجه به تفاوت سطح زندگی، تفاوتهای اعتقادی، فرهنگی و اجتماعی در جوامع مختلف، مفاهیمی چون امنیت، آزادی، تمامیت و وقار تعریف متفاوتی دارند. در بعضی جوامع، برابری حقوقی، اجتماعی، ی و اقتصادی به دلایلی از جمله خشونت و تبعیض محدود میشود. شکنجه علیه ن، نقض اصول برابری حقوق و احترام به شخصیت انسانی است و این شکنجهها و تبعیضها مانعی است برای شرکت ن در شرایط مساوی با مردان در زندگی ی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشورهای آنان و نیز از سعادت جامعه و خانواده جلوگیری میکند و باعث به وجود آوردن مشکلات بیشتر برای توسعه و قابلیتهای ن جهت خدمت به کشور خودشان و جامعه بشری میشود. امروزه، با توجه به تغییر نقش سنتی مردان و ن در جامعه و خانواده، دستیابی به برابری کامل بین مردان و ن ضروری است ولی متأسفانه علیرغم وجود اسناد گوناگون و فراوان، هنوز شکنجه علیه ن وجود دارد. دولتها برای رفع این تبعیضها، درصدد انعقاد معاهدات، کنوانسیونها و میثاقهایی برآمدند و ضمن پیوستن به معاهدات و کنوانسیونها، خود را به اجرای آن متعهد نمودند و متعاقباً در صورت نقض تعهدات ایجادشده از جانب دولتها، مسئولیت بینالمللی برای آنها متصور خواهد شد.
یکی از مسائل مبهم در این زمینه، وجود مسئولیت بینالمللی و ضمانت اجرای مؤثر برای دولتهاست. در پژوهش حاضر، سعی شده است مواد موجود در این مبحث جمعآوری و به بررسی کنوانسیونهای حاضر پرداخته شود.
مطالعاتی بسیار، ارتباط بین جنسیت و توسعه اقتصادی از اوایل دههی هفتاد را بررسی کردهاند. با مروری بر وضعیت ن در جهان و مقایسهی آن با شرایط مردان، روشن میشود که ن از دیدگاه برخورداری از امکانات و مشارکت فعال در توسعه از آسیبپذیرترین بخشهای جمعیت هستند. بر اساس یافتههای جدید، نابرابریهای جنسیتی عاملی مهم در ایجاد شرایطی هستند که با توجه به اامات و محدودیتهای اجتماعی و قوانین و نرمهای اجتماعی و اخلاقی و آداب و رسوم، تبعیضهایی را علیه ن نشان میدهند. به دلیل اینکه موقعیت ن در جامعه عمیقاً تحت تأثیر شرایط و سطوح توسعه در کشورها است، هرچه کشورها توسعهیافتهتر باشند، شکاف بین توسعهیافتگی ن و مردان کاهش مییابد. از این رو، بهبود وضعیت ن جزء اامات اصلی در بهبود شاخصهای توسعه در هر جامعه است. به عبارتی؛ بدون توجه به شرایط ن، دستیابی به توسعه برای هیچ کشوری میسر نخواهد بود. با وجود این، آمارها نشان میدهد که هیچ جامعهای با ن رفتاری برابر مردان ندارد.
با چنین رویکردی، پژوهش حاضر در پاسخ به سؤالات زیر تدوین شده است:
پاسخگویی به سؤالات فوق مستم شناختی دقیق از تعاریف شکنجه و تبعیض، کشور جهان سوم، کشور پیشرفته، مسئولیت بینالمللی، برابری و نابرابری جنسیتی، توانمندسازی ن، شاخصهای توسعهیافتگی، رویکردها و نظریهها و قوانین موجود در این زمینه میباشد.
برای پاسخگویی به سؤالات فوق، فرضیاتی طراحی و برای آزمون آنها به منابع متعدد رجوع شد، از جمله اینکه:
با توجه به مطالعات صورت گرفته، خلأیی در این زمینه مشاهده شد که ناشی از عدم جمعآوری منابع موجود به صورت تجمیعی بود که در این تحقیق سعی شده است منابع، کنوانسیونها، میثاقها و معاهدات با واقعیات جامعه بشری تطبیق داده شود.
اهدافی از انجام پژوهش حاضر دنبال میشود از جمله:
درباره این سایت